از نطقهای وی در مخالفت با وزیران پیشنهادی کشور و اطلاعات گرفته تا انتقادهایش از عملکرد دولت، همگی مؤید این حرف افروغ است که: «برای تحقق اهداف اصولگرایی با فردی مثل خودمان هم، تعارف نمیکنیم.»
با این حال رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم این موضوع را هم انکار نمیکند که انتقاد امروز به علت «هم جنس بودن» کسی که نقدش میکند، سختتر از دیروز است.
افروغ که خود را اصولگرای خلاق میداند، پدیده «انتقاد خودی از خودی» را در بین هم مسلکانش که در مقاطعی موجب شگفتی تمام جناحهای سیاسی شد، ناشی از بلوغ جریان اصولگرایی میداند که با تحول خواهی همراه است و البته مهم هم نیست که در این فرآیند، کیسهای هم به تنشان کشیده شود! چون مهم آن است که عدهای خارج از عرصه قدرت باشند که تذکر بدهند.
به همین علت است که با تأکید بر وجود «فلسفه اجتماعی سوم» تصریح میکند که در این دوران یک اتفاقی افتاده که دیگر تنها دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا، کفاف شرایط جامعه امروز ایران را نمیدهند.
- در فضای سیاسی فعلی؛ خودتان را متعلق به چه طیف فکری میدانید؟
خود را یک اصولگرا میدانم، یک اصولگرای خلاق و انتقادی و در نظریهپردازی این مدل از اصولگرایی خود را ذیسهم میدانم.
- اصولگرای خلاق و انتقادی چه چارچوبی دارد؟
از بایستههای کلان این نوع از اصولگرایی یکی ضرورت نگاه فلسفی به انقلاب اسلامی است. معتقد هستم که نباید به انقلاب اسلامی صرفاً به عنوان یک حادثه سیاسی و محصور در شرایط جغرافیایی ایران نگاه کرد.
بلکه باید یک تبیین فلسفی از آن کرد. نکته دیگر در اصولگرایی خلاق و انتقادی توجه به جوهر و هویت ایرانی است. یعنی من برخلاف جریانی که در ابتدای انقلاب بود و به گونهای ایرانگرایی را در مقابل اسلامگرایی قرار میداد، معتقدم این جدا دیدن هویت دینی و هویت ملی قابل دفاع نیست.
مورد دیگر بحث صورت متکثر در عین معناگرایی واحد است. معتقدم که انقلاب اسلامی چند دوره را پشت سر گذاشته است. در دوره اول معنیگرایی واحد و صورتگرایی واحد را دنبال میکردیم. یعنی فکر میکردیم برای رسیدن به یک معنی باید از یک فرم و صورت واحد استفاده کرد.
در دوره دوم معنیگرایی واحد فراموش شد و به سمت قالب گرایی و شکلگرایی متکثر حرکت کردیم. اما امروزه نیازمند معناگرایی واحد در عین توجه به شکل و قالب متعدد هستیم، یعنی وحدت در عین کثرت.
از دیگر مشخصات اصولگرایی خلاق و انتقادی نسبت و پیوند آن با روشنفکری نسل چهارم است. میخواهد بار دیگر به اسلام، سنت و به خویشتن خویش رجعت داشته باشد. بحث اندیشههای امام و بازگشت به اندیشههای امام نیز از ویژگیهای دیگر این جریان است.
موضوع اهمیت نقد درون گفتمانی و جایگاهش در باز تولید مشروعیت جمهوری اسلامی ایران، نگاه جامع به حقوق شهروندی و توجه به حقوق افراد، جامعه و گروهها از دیگر مشخصات آن است.
- جریان اصولگرای خلاق و انتقادی چه افرادی را در برمیگیرد؟
من از جریان اصولگرایی دفاع میکنم چرا که خود تلاش کردهام آن را تئوریزه و تدوین کنم و هر کسی که در این جریان قرار گیرد به او احساس تعلق میکنم و هر کس که قرار نگیرد ولو نام و عنوان اصولگرایی را یدک بکشد، به او احساس تعلق و وابستگی ندارم.
- نماد بیرونی و عملیاتی این مدل از اصولگرایی چه بوده است؟
بخشی از نماد بیرونی این جریان در قالب انتخاباتهای مختلف دیده شد. مثل دومین انتخابات شوراها، مجلس هفتم و دولت نهم. البته نمیتوان گفت به صورت صد در صد، اما بیش از جریانات دیگر منطبق با این جریان هستند.
اشاره کردم که هر کسی که عنوان اصولگرایی را روی خود گذاشت، لزوماً، منطبق با این جریان نیست. به هر حال هر جریانی که حاکم میشود یک سری تغییر مواضع را شاهد هستیم و چرخش در مواضع آن صورت میگیرد.
مخصوصاً در جامعه ما که یک رابطه قدرت- ثروت حاکم است و افراد از طریق قدرت دولتی به امتیازات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میرسند، این چرخش و تغییر موضع مشهود است. بنابراین نمیشود صرفاً به نام و عنوان افراد بسنده کرد و باید به محتوا، منش، سبک و سلوک آنها بیشتر توجه کرد تا عناوینی که براساس منافع برای خود انتخاب میکنند.
یک جامعه توسعه یافته باید به سمتی حرکت کند که از شفافیت لازم برخوردار باشد. ولی متأسفانه شاهد هستیم که گروههای سیاسی ما مواضع شفافی نداشتهاند. زمانی بحث اقتصاد آزاد و روز دیگر بحث عدالت اجتماعی را مطرح میکنند و بالعکس.
ولی احساس میکنم به مرور زمان به نظر میرسد شفافیت گروهها بیشتر میشود و این یک گام به جلو برای توسعه سیاسی است.
- اخیراً برخی احزاب به صراحت موضعگیری کردهاند. مثلاً کارگزاران گفته است که ما لیبرال دموکرات هستیم. یا اعتماد ملی گفته که ما طرفدار سوسیال دموکراسی هستیم...
بله خیلی خوب است. انشاءالله که تداوم داشته باشد و فراگیر شود.
- این اتفاق در مورد اصولگراها رخ نمیدهد؟
جریان اصولگرایی هنوز به حزب تبدیل نشده است و یک جریان است. بنده اگر بخواهم نظر خود را بگویم، معتقدم که سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی اساساً نمیتوانند با هم جمع شوند.
لیبرال دموکراسی بیشتر خواهان بسط و گسترش آزادی است در حالی که سوسیال دموکراسی بیشتر خواهان بسط و گسترش عدالت اقتصادی است و این یک دعوای تاریخی است.
لیبرال دموکراسی فردگراست، اما سوسیال دموکراسی جمعگراست. فلسفه سیاسی مطلوب بنده بینا بین است. یعنی معتقدم منحصراً نه اصالت را میشود به فرد داد و نه جامعه. یعنی هم باید به فرد اصالت داد و هم به جامعه و اصطلاحاً از آن به عنوان دولت نامحدود بالقوه یاد میکنم.
- آیا این فلسفه سیاسی بینابینی دست یافتنی و عملیاتی است؟! چون مشاهده شده است گاهی که به نتیجه نمیرسیم برای فرار از بنبست و انسداد گفته میشود که هم این درست است و هم آن! به عبارتی مدلی از پلورالیسم...
نه، این طور نیست. این بحث جدیدی است. اگر نظریههای جدید جامعهشناختی را دنبال کنید، آنها هم نگاههای سوم دارند و سالهاست که روی فلسفه اجتماعی سوم کار میکنند. بنده معتقدم که حقوق شهروندی را باید جامع دید. یعنی فرد، گروه و جامعه باید واجد حقوق باشند.
- گفتید که سالهاست روی فلسفه اجتماعی سوم کار میکنید و طبیعتاً هر تئوری نیز باید نمود عملی پیدا کند و عملیاتی شود. آیا شما در نهایت به سمت تشکیل حزب میروید؟
نه به صورت مستقیم و عضو فعال یک حزب. البته ممکن است در صورت اقتضای شرایط بکوشم تا این فکر و فلسفه اجتماعی مورد نظر به تشکیل یک حزب نیز بینجامد، اما بیشتر ترجیح میدهم در ساحت نظریهپردازی و روشنفکری باقی بمانم.
اکنون که نماینده مجلس شدم، خودم هم میدانستم که علاوه بر این ساحت باید پاسخگو و عامل هم باشم. این بود که در کنار ساحت فکری خودم تلاش کردم کارهایی انجام دهم و طرحهایی پیشنهاد کنم. ضمن این که تجلی تئوریام را میتوانید در مواضع مختلف و نطقهای پیش از دستوری که حتی در نقد دولت نهم داشتم،نیز ببینید.
- بالاخره فلسفه اجتماعی سومی که مدنظر شماست بعد از تئوریزه شدن باید بازخورد اجتماعی داشته باشد و به عبارتی اجتماعی شود، برای طی این پروسه چه برنامهای دارید؟
همه تلاش من این است که این موضوع را به لحاظ اجتماعی نهادینه کنم، که بعد از نهادینه شدگی اجتماعی میتواند تجلی سیاسی هم داشته باشد. احساس میکنم بیشتر باید در جامعه و عرصه غیررسمی کارکرد.
اگر در عرصه اجتماعی و غیررسمی نقد، نقادی، روشنفکری، آگاهی بخشی و رهاییبخشی نهادینه شود، وضعیت رسمی ما نیز بهسامان میشود.
- نهادینه شدن هر چیزی نیاز به یک سازوکار و سیستم دارد. شما برای نهادینه کردن این تفکر حتی در عرصه اجتماعی چه سازوکاری دارید؟
برای نهادینه شدن این جریان فکری- معرفتی و طبیعتاً روشنفکری که میتواند به لحاظ سیاسی نیز دلالتآمیز باشد، تلاش کردهایم که در قالب انجمنهای علمی مختلف فعالیت داشته باشیم.
خودم عضو هیأت مدیره انجمن علمی اسلام و توسعه اقتصادی هستم و در صدد هستیم که یک انجمن علمی دیگر تحت عنوان «علم، فرهنگ و تمدن اسلامی» هم راهاندازی کنیم و بیشتر به سمت فعالیت فکری و نرمافزاری حرکت کنیم.
- مرزبندی فلسفه اجتماعی سوم با دیگر جریانات رایج کشور و به خصوص اصولگرایان چگونه است؟
در عالم سیاست نمیشود یک تعریف منطقی تام داشت. بیشتر حالت طیفی دارد. مثلاً در جریان اصلاح طلبان، جریانی وجود دارد که کاملاً لیبرال یا سکولار است.
پس کاملاً مشخص است که این جریانات که خواهان جدایی دین از سیاست هستند و به جمهوریگرایی صرف باور دارند، کاملاً مجزا از جریان و طیف اصولگرایی تعریف میشوند.
البته در جریان اصلاحطلبی نیز گروههایی وجود دارند که اصولگراتر هستند. یعنی به اندیشههای امام و انقلاب اسلامی باور بیشتری دارند.
بنابراین طبیعتاً تلاقیهایی با جریان اصولگرای خلاق و انتقادی خواهند داشت. بنابراین در جریانات سیاسی باید طیفی اندیشید و طیفی نگاه کرد.
- گفتید که میخواهید فلسفه اجتماعی سومی را تئوریزه کنید. از طرفی هم خودتان را جزو اصولگرایان طبقهبندی کردید. در این شرایط شاید پارهای از اوقات در افکار عمومی مطرح شود که ممکن است برخی از انتقادهایی که به گفته شما نقد درون گفتمانی است، نوعی تاکتیک یا تکنیک باشد...
عرض کردم که جریان اصولگرایی با تحولخواهی خود به نوعی به بلوغ رسیده است. اگر تاکتیک بود که شما شاهد نقدهای تند اصولگرایان در مجلس نبودید که حتی شگفتی اصلاح طلبان را نیز برانگیخت و گفتند که خود ما هم تاکنون از این ادبیات استفاده نکرده بودیم.
بنابراین در آن شرایط حساس و ملتهب طرح چنین مسائلی نمیتواند تاکتیک باشد و اگر تاکتیک بود آیا انگهای بعدی که نثار ما شد، آن هم تاکتیک بود؟! بحث این است که اینها جزو موارد تئوریک ماست.
بنده بر اثر شناختی که از تاریخ ایران از مشروطه تاکنون داشتهام، متوجه شدهام که یا به سمت تفکیک رفتهایم یا به سمت انسجام، بنابراین احساس کردم بعد از تفکیکگرایی دوم خرداد نوبت به انسجامگرایی سوم تیر میرسد و زنگ خطری را به صدا در آوردم که این گونه نشود.
در واقع اظهارنظر من برای پیشگیری بود. لذا هم یک بلوغی اتفاق افتاده است و هم ابزاری نیست و ریشه در مبانی تئوریک دارد.